توهم جنگ سرد

توهم جنگ سرد

۲ سپتامبر ۱۹۴۵ در پی تبعات بمباران اتمی هیروشیما، ناکازاکی و تسلیم ژاپن  زنگ پایان جنگ جهانی دوم به صدا درآمد. سقوط آلمان نازی،سقوط امپراطوری های ژاپن و ایتالیا و تاسیس سازمان ملل متحد از عواقب وقوع این جنگ بود. اما عمده ترین اثر سیاسی این جنگ تبدیل ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به دو ابرقدرت بزرگ و در واقع تقسیم دنیا به دو بلوک شرق و غرب بود. همین امر سبب شد تا اتفاقی بنام جنگ سرد تا اوایل دهه نود میلادی دنیای سیاست را تحت الشعاع قرار دهد. بحران‌های مکرر مانند ساخت دیوار برلین (۱۹۸۹-۱۹۶۱)، جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۹-۱۹۷۵)، بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) و جنگ شوروی در افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۸)  به مدت نزدیک به چهار دهه ادامه داشت و در مواردی همچون بحران موشکی کوبا دو کشور را تا آستانه یک جنگ تمام عیار اتمی پیش برد.
حضور گورباچف و متعاقب آن یلتسین فضای بشدت خفقان و اختناق دوران کمونیسم را تا حدود بسیار زیادی بهبود بخشید اما عرصه معادلات جهانی در از آن تاریخ از حالت دو قطبی خارج شد و ایالات متحده آمریکا موجودیت خود را به عنوان تنها ابرقدرت (super power) عینیت بخشید. از همان تاریخ است که آمریکا بعنوان یک قدرت بلامنازع جهانی عرض اندام می کند.
حضور پوتین به عنوان رییس جمهور روسیه و پی آمد آن طرح پوتین-مدودف، که سالیان سال است پوتین را در راس هرم قدرت پابرجا نگه داشته گویا در ظاهر هم که شده بازتولید دوران جنگ سرد را تداعی می کند. اما مرور اتفاقات چند سال اخیر می تواند به وضوح نشان دهد که آیا روسیه توان احیای دوران جنگ سرد را داراست! یا رویای پوتین سرابی بیش نخواهد بود؟ بحران سیاسی اوکراین به عنوان مهم ترین متحد منفک شده از شوروی سابق تقابل سیاسی و نظامی آمریکا را وارد فاز جدید کرد. الحاق کریمه به عنوان یک بندر فوق استراتژیک که یادآور سیاست های قرن نوزدهمی به تعبیر یانکی ها بود به افزایش تنش ها کمک زیادی کرد. در فضای پسا کریمه روسیه قصد داشت با اهرم گاز صادراتی اتحادیه اروپا را متقاعد نماید تا از تحریم اقتصادی این کشور دست بردارد اما تامین گاز اتحادیه اروپا از سایر منابع از جمله جمهوری آذربایجان نتوانست روسیه را در این امر به سر منزل مقصود رهنمون کند. و نهایتا روسیه هم تحریم های اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپا را به جان خرید و هم در کشمکش قدرت در اوکراین به کریمه اکتفا کرد. آغاز دوران اشتهار یافته به بهار عربی و بی نصیب ماندن روسیه از سهم دوران پس از قذافی در لیبی و عدم بازی دادن این کشور توسط آمریکا در جابجایی قدرت در کشورهایی از جمله مصر،تونس و ... خشم کرملین را برانگیخت تا به اتکای قدرت نظامی خود و پیاده کردن تجهیزات و نیروی نظامی در منطقه فریاد سهم خواهی سر دهد.
دنیا واقعی قرن 21 تفاوت های عمده ای با قرون گذشته به لحاظ آیتم های کسب قدرت دارد. در قرون گذشته شرایط جغرافیایی و جمعیتی،ارتش،توان نظامی از جمله عمده ترین پارامترهایی بودند که برای رسیدن به قدرت حرف اول را می زدند. با شروع قرن جدید توان علمی،اقتصادی دو خصیصه ای هستند که بیشترین نقش را در معدالات بین المللی بازی می کنند. امروز قدرت در فراسوی توان اتمی و نظامی تعریف شده است. امروزه قدرت یعنی حجم تولید ناخالص ملی، میزان صادرات،صنایع سنگین،درآمد سرانه کشور و البته میزان رضایت مندی شهروندان از سردمداران سیاسی که در سایه یک جامعه باز ممکن است و همچنین میزان مقالات علمی و تولید علم ممکن خواهد بود.
واقعیات اقتصادی روسیه حاکی از آن است که کوچکترین فشاری از سوی قدرت های اقتصادی همچون انگلستان،فرانسه،ژاپن و آلمان به عنوان متحدان اصلی آمریکا می تواند کمر اقتصاد روسیه را بشکند. و همین موضوع نارضایتی عمومی را در داخل عاید پوتین نماید.
دنیای ستبر واقعیات حاکی از آن است که روسیه هیچ گاه نخواهد توانست تفکر جهان دوقطبی را عملی سازد و فکر احیای کا گ ب و هر تفکر انتزاعی دیگر کمکی در روند این قضیه نخواهد کرد. در حوزه اقتصاد روسیه حتی جزو ده کشور اول هم به حساب نمی آید و در لحاظ علمی و تکنولوژیکی هم اوضاعش مساعد نیست. فضای جنگ سرد قابل احیا نیست هر چند توهمات گورباچف یا هر تحلیلگر دیگری بر قوقوع این امر در آینده نزدیک باشد.

 

یادداشت از وحید خدادادی

مطالب مرتبط با پست جاری

نظرات

کد امنیتی رفرش
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما